گروه فرهنگی-هنری رهروان ولایت
اللهم عجل لولیک الفرج
«فدایی رهبر» آخرش خـــدایی مـــــحشر می کنم اقتدا به نام حیـــــدر می کنم تموم هسـتی مــــن جون منه که اونم هـدیه بـــه رهــبر می کنم هرکی ایراد بگیره به عشق من از لجش عشقمو بیشتر می کنم عشق«آقا»شده بمــب دست من با همین دشمــنو پرپر می کنم آرزو بـــــرا جـــوونا عــیب نیست پس منم خودم رو بـــاور می کنم نیمه شبــــها تــــــــوی رویا خودمو خادم خونـه ی دلـــــبر می کنم تا که«آقا»پـــــــابــــزاره رو چشــام پادری چشمـــــامو تــر می کنم مس ناخـــــالـــــص قلبم رو یه روز با نــخ چفــیــــه اش زر می کنم هرکی هرچـــی میگه باشه،ولی من با دم «سیدعلی»سر می کنم گفته بـــــودم اولـــش بازم می گم جونمو فـــدای رهــــبر می کنم
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط:
باري احدي از علماي شيعه را سابقۀ تلقيب به لقب امام سراغ نداريم غير از مرحوم مغفور حضرت
آيةالله حاج شيخ محمّدحُسَين آل كاشف الغطاء كه وي از معاصرين طبقۀ پيش از حقير ميباشد و گرچه
حقير خدمتش در نجف أشرف تتلمذ نمودهام ولي وي در رديف و طبقۀ اساتيد حقير به شمار ميآيد.
ص 215
وي از لحاظ علم عربيّت و أدبيّت و فقه و عرفان و فلسفه و تفسير و تاريخ و كلام بالاخصّ دفاع از حريم
تشيّع يگانۀ روزگار بود. داراي قلمي راستين و متين و صاحب لساني قوي در خطابه و تدريس بود.
وي از نوادگان مالك أشْتَر نَخَعي مصاحب حضرت أميرالمومنين علیه السلام بود.
در زمان حيات خود مدرسهاي مستقل در نجف أشرف داشت، و مرجعيّت بسياري از عرب واندكي از
عجم به وي محوّل گشت.
در خطابههاي درجۀ اوّل و مجالس و محافل دورهاي مسلمين كه به نام مجمع و مجتمع و سمينار ميان
مسلمين در دنيا تشكيل ميشد او حقِّ تقدّم و رياست بر همگنان داشت. و كلامش موثّر و خدمتش مقبول
ميافتاد.
بالجمله در يكي از محافل مصري كه بدان صوب حركت كرد مصريان از روي علم و تعمّد و به خاطر
شكستن مقام عظمت و عصمت امام در نزد إماميّه به وي كه شخص اوّل و مرجع تامّ و تمام عرب و
داراي زبان مادري عربي بود لقب امام
ص 215
دادند. و ورود او را به مصر با كوشش هرچه تمامتر در رسانهها و راديوها و روزنامهها و مجلاّت به
نام «امام كاشِف الغِطاء» به گوش اهل مصر و ساير كشورها و جهانيان رسانيدند و از او نهايت تجليل
و تكريم را به عمل آوردند.
وي هم غافل از اين نيرنگ كه مقصود علماي مصري، عنوان امام به معني مطلق پيشوا نيست كه
خودشان غالباً در برابر اكابرشان به كار ميبرند، بلكه ميخواهند عنوان اماميّه و امامت را در ايشان
بشكنند و خرد نمايند. سال بعد - يا دفعۀ بعد- كه آن سمينار در مصر تشكيل يافت، مصريان يكي
از عالم نمايان نجف اشرف را كه به ارتباط با دستگاه كم و بيش مشهور و مردي اهل دنيا بود و از دروغ
گفتن هم دريغ نداشت ولي داراي اطّلاعات نسبةً خوب، و اهل محاوره و خوش زبان و از عجم بود، به
عنوان عالم شيعه دعوت كردند. او هم به سمت مصر عزيمت كرد و باز هم در اين بار به مانند كاشِف
الغِطاء او را به «امام» ملقّب نمودند و در تجليل و تكريم او با لفظ امام دريغ ننمودند تا مجالس و
محافلشان خاتمه يافت.
و به همه نشان دادند كه: اين مرد كه بهرۀ عالي از علم و عمل و تقوي ندارد امام شيعه است.
بنابراين امامان شيعه كه در تواريخ ذكرشان آمده است، و جميع شيعيان به عنوان مقتداي معصوم از آنها
تبعيّت مينمايند از كجا كه مثل اين امامان نباشند؟! غاية الامر بواسطۀ بُعْدِ تاريخ، صبغۀ طهارت و
نزاهت و عصمت به خود گرفتهاند. و به عبارت عامي: آب نديدهاند ولي شناگر قابلي بودهاند.
ما عين اين اتّهامات را نسبت به أئمّۀ طاهرين - صلوات الله عليهم أجمعين - در كلمات أحمد امين
مصري مييابيم.
عارفان دانستند كه مرحوم كاشف الغطاء با آن فهم قوي و ذكاء و بصيرت نافذ در اين امر اشتباه كرد و با
برچسب عنوان «امام»، مكتب را فروخت. و آنچه را كه در كتابهايش از آن دفاع ميكرد با مجرّد
تلقّي و قبول اين لقب توخالي، همه را به باد فنا سپرد و در كوران تند امواج تيّار آراء و اهواء شياطين
مصري سنّي مذهب،شخصيّت
ص 216
خود را هم در برابر شخصيّت امام همطراز نمود.[13]
ص 217
پس از كاشف الغطاء هم ديديم بعضي از علماء كه مرجعيّت في الجمله پيدا نمودند، و مدرسهاي ساختند
تابلوي آن مدرسه را به «مدرسةالإمام....» مزيّن فرمودند، و در اينجا كه طبعاً ميدان تسابق و
مغالبه ميباشد بعضي در پشت رسالههاي خود به نام «الإمام الاكْبر» طبع زدند.
عجيب آنكه لقب «علم الهدي» را به سيّد مرتضي در خواب، امام زمان دادهاند، و لقب «بحرالعلوم»
را به سيّد مهدي طباطبائي بروجردي، أعاظم از بزرگان و مقتدايان زمان خودش دادهاند، و معهذا به آنها
«امام» نگفتند با آنكه بدون شكّ اين بزرگواران از جهت معني لغوي امام بودهاند و صدرنشين محافل
علم و مجالس تدريس.
به منطق شيعه امامت امام از روي آيۀ اولواالامر ثابت ميشود كه استفادۀ عصمت از آن حتمي ميباشد
ولي سنّيها به هر كس كه زمام امور را دست گيرد اولواالامر گويند گرچه معاويه، و يزيد، و فَهد، و
صدّام، و شاه حسن و حسين باشد و به انواع تعدّيات و مظالم اشتغال ورزد. آنها وي را به مفاد آيۀ
اُولواالامر واجب الإطاعة ميدانند. و لذا ميبينيم از اين تفسير غلط چه خرابيها كه به بار نيامده و بعداً
به بار نخواهد آمد!!
(صص 215 تا 218 جلد 18امام شناسی
نوشته علامه طهرانی قدس سرّه)
پاسخ:سربازعزیزم تو واقعادمت گرمه
برچسبها:
قالب ساز آنلاین |